خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه: «مسئله» بازگشت به قرآن یکی از دغدغههای اصلی متفکران و مصلحان جهان اسلام از آغاز عصر مدرنیته در تمدن اسلامی است. شخصیتهایی چون سیدجمال الدین اسدآبادی و… یکی از دلایل عقب ماندگی مسلمانان در عصر جدید را عدم توجه به قرآن کریم میدانستند. در نظر این طیف از مصلحان و علما میتوان با رجوع دوباره به قرآن و خوانش و فهمی عصری از آن دوباره قافله تمدن اسلامی را به مسیر پیشرفت و تعالی هدایت کرد، چرا که کلام الله مجید زمانمند و مکانمند نیست و عمده مفاهیم و ایدههای پیشرفت و تعالی انسان در دنیا و آخرت را در خود نهفته دارد. مهم این است که ما با چه رویکردهایی به قرآن رجوع کنیم.
بازگشت به قرآن مسئله جدایی و جدال میان امتهای مسلمان را که یکی از عاملهای مهم عقب ماندگی آنها بوده و هست، رفع کرده و میکند. به هر حال قرآن کریم مهمترین ستون مشترک میان مذاهب اسلامی است و توجه به آن و محور قرار دادنش میتواند گام مهمی برای رفع اختلافات باشد. در منظومه فکری منادیان بازگشت به قرآن هرچند که مذاهب اسلامی نباید از اصول عقاید خود دست بکشند اما تا زمان رفع سلطه استعمار باید این عقاید و بحث مناظره درباره آنها را در حوزه تئوریک نگه داشته و در حوزه عمل صرفاً قرآن را سرلوحه خود قرار دهند. ایده «قرآن بسندگی» از اینجا خود را نشان میدهد. یعنی قرآن بسندگی برای حل اختلافات امت متفرقه اسلام را به امت واحده زمان پیامبر مکرم اسلام (ص) نزدیک میکند.
علامه طباطبایی و ایده بازگشت به قرآن
علامه طباطبایی نیز به عنوان یک متفکر عصر جدید ایده «قرآن بسندگی» را پیگیری میکند. او در هنگامهای دروس تفسیر خود را در حوزه آغاز کرد که مدرسان تفسیر اهمیت چندانی نداشتند و متأسفانه این درس در حوزهها میرفت که متروک شود.
روش علامه در تفسیر کتاب خدا در «المیزان فی تفسیر القرآن» روش تفسیر قرآن به قرآن است. در نظر علامه، قرآن کتابی است خود بسنده که خودش میتواند خودش را توجیه و تفسیر کند و همچنین کلام الله متنی است گویا، بیانگر و در معنی خود مستقل، که به تعبیر امیرالمومنین (ع) در خطبه ۱۳۳ نهج البلاغه آیاتش سخنگوی یکدیگرند تدبیر در آیات قرآن ما را به وحدت موضوعی و انسجام ارگانیک راهنمایی میکند. البته همه تفسیر المیزان تفسیر قرآن به قرآن نیست و علامه نیز خود بیان کرده جز در زمینه آیات الاحکام و برخی آیات معاد و قصص، سایر آیات قرآن بینیاز از غیر خود برای تفسیر هستند.
علامه طباطبایی هرچند که با حدیث مخالف نیست و هیچگاه حجیت قول و فعل معصوم را زیر سوال نبرده، اما دیدگاه و رویکرد خاصی به حدیث دارد. رویکرد این متفکر برجسته و دیدگاه خاص او درباره حدیث را در دو جا میتوان پیگیری کرد. نخست در روش تفسیریاش است و دیگری در تعلیقاتش بر اصول کافی و بحارالانوار اما دلایل انتخاب روش تفسیری قرآن به قرآن را علامه در جلد نخست و همچنین جلد نهم تفسیر المیزان به این شرح بیان کرده است؛ نخست اینکه قرآن کریم خود را نور معرفی کرده است و نور هم نیاز به غیر خود ندارد. «لا یستنیر بنور آخر»؛ نور با نور دیگر روشنی نمییابد و گرنه نور نامیده نمیشود. قرآن میگوید: «وَنَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانًا لِکُلِّ شَیْءٍ» (سوره مبارکه نحل آیه ۸۹) چون خود قرآن تبیان و بیان کننده و روشنگر است، نیاز به بیان دیگری ندارد.
دوم تحدی قرآن است. تحدی قرآن منوط به آن است که قرآن از غنا و روشنی لازم برخوردار باشد. قرآن دیگران را دعوت کرده است که بیایید و این کتاب را بخوانید تا هدایت شوید و آن را مورد توجه قرار دهید و ببینید که انسان معمولی از آوردن معارف و مطالبی همانند آن عاجز است. بنابراین قرآن در مقام تحدی است و این تحدی زمانی تمام است که اولاً فهم قرآن و مفاهیم آن برای مخاطبانش میسر باشد و ثانیاً فهم قرآن به چیز دیگری نیازمند و متکی نباشد حتی به بیان پیامبر و صحابه.
دلیل سوم علامه به روایات متعدد است. در احادیث بسیار وارد شده است که به قرآن تمسک جویید و روایات را به قرآن عرضه کنید و این سفارش هنگامی صحیح است که هرچه در حدیث است و از پیامبر اکرم نقل شده است از قرآن استفاده شود و اگر فهم قرآن به روایات توقف داشته باشد، اینجا «دور» مطرح میشود. یعنی اگر قرار باشد احادیث را به قرآن عرضه کنیم بنابراین باید قرآن مشتمل بر تمامی مطالب و مفاهیم احادیث باشد و از سوی دیگر اگر قرار است قرآن را با حدیث بفهمیم این دوری است آشکار و باطل.
علامه طباطبایی هرچند که با حدیث مخالف نیست و هیچگاه حجیت قول و فعل معصوم را زیر سوال نبرده، اما دیدگاه و رویکرد خاصی به حدیث دارد. رویکرد این متفکر برجسته و دیدگاه خاص او درباره حدیث را در دو جا میتوان پیگیری کرد. نخست در روش تفسیریاش است و دیگری در تعلیقاتش بر اصول کافی و بحارالانوار. هر دوی این تعلیقات با مخالفت بسیاری از طیف حوزوی مواجه شد.
یکی از اصول روششناختی تفسیری در المیزان، تقدم صریح قرآن بر احادیث است و در روش علامه نیز قرآن به عنوان ملاک و محک نقد و سنجش احادیث و داور آنها مطرح شده و نه بر عکس. قرآن وحی آسمانی و سند مورد اطمینان است. حتی در احادیث معتبر و متواتری از ائمه معصومین نیز نقل شده که ملاک ارزیابی احادیث، متن قرآن کریم است.
به همین دلیل در جای جای المیزان، روایات با ظاهر و سیاق آیات و نیز با اصول کلی استخراج شده از قرآن مقایسه و سنجیده شدهاند و در صورت عدم سازگاری و ناهمخوانی، مورد تحلیل و مداقه قرار گرفتهاند و با کوچکترین تضاد و مخالفت، از مقام اعتبار و حجیت، ساقط شدهاند هر چند که در میان آنها، احادیثی باشند که از حیث سند قوی و قابل قبولند.
تعلیقات بر بحارالانوار و اصول کافی
علامه طباطبایی بر ۸۸ موضع از بحار الانوار تعلیقه نوشت و اصولاً قرار بود در آن دوران چاپ جدید بحارالانوار با تعلیقات علامه طباطبایی منتشر شود، اما پس از انتشار این مختصر، مرحوم آیتاللهالعظمی بروجردی ادامه چاپ و انتشار تعلیقات علامه را به صلاح ندانست و این به دلیل فشارهایی بود که از جانب اخباریون بر آیت الله بروجردی وارد میشد.
علامه طباطبایی بر این باور بود که بحار الانوار بهترین دایرةالمعارف شیعه است، اما مرحوم مجلسی در مسائل عمیقه فلسفی وارد نبوده و مانند شیخ مفید و سید مرتضی که از متکلمین شیعه و پاسداران و حافظان مکتب بودهاند، عمل نکرده است. بنابراین در بعضی از بیاناتش دچار اشتباه شده و این موجب تنزل این دایرة المعارف است. به عبارتی اگر مرحوم علامه با نگاه فلسفی و با منظومه فکری خود تعلیقات را بر بحارالانوار ادامه میداد و کلیه بحار به تعلیقات ایشان مجهز میشد، شیعه اکنون یک دایرةالمعارف عقلانی از حدیث میداشت و این خسارت بزرگ از ناحیه اخباریها به منابع شیعه وارد آمد.
مرحوم آیتالله حسینی طهرانی از شاگردان ایشان درباره این تعلیقات مینویسد: «علامه تا جلد ششم بر بحارالانوار تعلیقه نگاشتند، اما در یکی دو تعلیقه صریحاً نظر علامه مجلسی را رد کردند. این امر برای طبقهای که تا این اندازه حاضر نبودند نظرات مجلسی مورد ایراد واقع شود، خوشایند نشد و متصدی و مباشر طبع، بنا به الزامات خارجیه، از ایشان تقاضا کرد که در بعضی مواضع، قدری کوتاهتر بنویسند و از بعضی ایرادات صرف نظر کنند. علامه حاضر نشدند و فرمودند: در مکتب شیعه، ارزش جعفر بن محمد صادق (ع) از علامه مجلسی بیشتر است و زمانی که امر دایر شود به جهت بیانات و شروح علامه مجلسی و ایراد عقلی و علمی بر حضرات معصومین (ع)، ما حاضر نیستیم آن حضرات را به مجلسی بفروشیم و من از آنچه به نظر خود در موضع مقرر لازم میدانم بنویسم، یک کلمه کم نخواهم کرد.» (رجوع کنید به کتاب «مهر تابان» ص ۳۵ از انتشارات علامه طباطبایی)
آن دو موردی که علامه طباطبایی صریحاً نظر علامه مجلسی را رد میکند در موضوع تحریف قرآن است. در آن دو مورد علامه مجلسی تمایل به مساله تحریف قرآن نشان میدهد که علامه طباطبایی مخالف شدید نظریه تحریف قرآن است. همین دو مورد نشان میدهد که باید با تعمق و نگاه انتقادی به احادیث روی آورد و هر حدیثی را بدون تحقیق نپذیرفت.
علامه طباطبایی بر ۸۸ موضع از بحار الانوار تعلیقه نوشت و اصولاً قرار بود در آن دوران چاپ جدید بحارالانوار با تعلیقات علامه طباطبایی منتشر شود، اما پس از انتشار این مختصر، مرحوم آیتاللهالعظمی بروجردی ادامه چاپ و انتشار تعلیقات علامه را به صلاح ندانست و این به دلیل فشارهایی بود که از جانب اخباریون بر آیت الله بروجردی وارد میشد تعلیقههای علامه طباطبایی بر کتاب شریف «اصول کافی» ثقةالاسلام کلینی نیز از چند پاورقی تجاوز نمیکند، اما بسیار روشنگر است. او در ذیل احادیث مربوط به بداء، مشیت و اراده، سعادت و شقاوت، قضا و قدر، خیر و شر، جبر و اختیار، ایمان و هدایت، سرشت و طینت، میزان مسئولیت در دعوت و ارشاد، حب خدا و… پاورقیها و نقدهای خود بر اصول کافی را درج کرده است. این تعلیقات حاوی نکات غنی فلسفیاند.
این تعلیقات و پاورقیهای علامه را میتوانید در جلد سوم از «مجموعه رسائل» در دوره آثار ایشان که به کوشش مرحوم حجت الاسلام والمسلمین سیدهادی خسروشاهی توسط مؤسسه بوستان کتاب منتشر میشود، بخوانید. مترجم و شارح این تعلیقات حجتالاسلام والمسلمین سیدابراهیم سیدعلوی است.
از تعلیقات علامه طباطبایی بر بحارالانوار
حدیث بیست و نهم از باب چهارم «جوامع التوحید» روایتی از حسین بن علی (ع) است. مجلسی، فقراتی از آن را توضیح داده و از جمله در بیان فقره «لیس عن الدهر قدمه» نوشته: یعنی قدمت او زمانی نیست که زمان همواره همراه او باشد.
و استاد علامه نگاشته: این جمله، از سخنان جامعی است که با آن میتوان بسیاری از خطبهها و روایاتی را که بر تقدم خداوند متعال بر همه و تأخر او از همه و احاطهاش بر کل ماسوا، دلالت دارند، تفسیر و معنا کرد و همچنین این که در ازلیت ذات او قدیمی دیگر وجود ندارد و گرنه مثل او میشد و خداوند برتر است و این که ازلیت خداوند ابدی و همیشگی است بی آنکه بر امتداد نامتناهی زمانی تطبیق شود که در آن صورت خدا زمانی میشود و زمان بر وجود او محیط میشود، در حالی که او بر همه و کل اشیا محیط است، عین آن احاطهای را که به جزئی از اجزای آنها دارد. پس اگر قدیم زمانیای فرض شود مثل خود زمان، خداوند قبل از او خواهد بود، با تقدم بر همه اجرای آن و این نکته، دقیق و قابل تأمل بیشتر است.
حدیث بیست و هشتم، باب نخست از ابواب العدل، در نفی جبر و تفویض و اثبات امر میانه است. مجلسی طی بیانی، جبر و تقویض را معنا کرده و فرموده: تفویض عبارت است از: عقیده داشتن به این که خداوند در انجام کارها، هرگونه مانع را از مردم برداشته و ارتکاب هر نوع عملی را مباح دانسته است.
استاد علامه در تعلیقه فرمود: حظر به معنای منع است و ظاهر عبارت مجلسی آن است که او تفویض را به اتحاد و اباحی گری تفسیر کرده، در حالی که ظاهراً مراد از تفویض در اخبار چیزی است که معتزله در برابر اشاعره قائلند و آن این که افعال بشر مخلوق و آفریده خود آنهاست هر چند که قوا و ابزار، مخلوق خداوندند، به عکس آنچه به اشاعره نسبت داده شده که همه امور اعم از کارها و نیروها و ابزار، آفریده خداوندند.
حدیث سی و نهم از همان باب که عبدالرحیم قصیر طی آن چندین سوال از امام صادق (ع) بنا کرده و امام پاسخ داده است و از جمله راجع به مخلوق بودن قرآن چنین نوشته … و قرآن، کلام خداست و مخلوق نیست و در آن، خبر گذشتگان و آیندگان موجود است.
مجلسی در بیان، نوشته که شاید مانع از اقرار به خلق قرآن، از سوی امام تقیه بوده و یا این که اطلاق خلق بر آن، موهم معنایی بوده که کافران اراده میکردند: «إن هذا إلا اختلاق» چنان که مرحوم صدوق اشاره کرده است.
استاد علامه طباطبایی در تعلیقهاش نوشته: بلکه سخن حق آن است که مقصود از کلام، لفظ است نه از جهت صوت و صدا فقط، بلکه از این جهت که به معنایی دلالت دارد، یعنی کلام، آن معنای مدلول علیه است، به لحاظ ارتباط با صدا و آن، کیف مسموع است و یک معنای اعتباری است و جعل پذیر نیست، به عکس حدوث. و بحث بیشتر مجالی دیگر میخواهد.
حدیث چهلم از همان باب، حدیث ابوبصیر از امام صادق (ع) است که فرمود: عقیده به استطاعت، سخن من و پدرانم نیست. مجلسی پس از نقل کلامی از شیخ صدوق در تفسیر معنای استطاعت، ضمن بیانی مینویسد: شاید منع از اطلاق استطاعت در مورد خدا به آن جهت است که آن مصدر باب استفعال از اطاعت است و مناسب جناب ذات متعال نیست و یا چون استطاعت به قدرت متفرعِ بر ابزار و ادوات، اطلاق میشود، خداوند از این مقولهها منزه است، امام استطاعت را از خدا نفی کرده است.
تعلیقههای علامه طباطبایی بر کتاب شریف «اصول کافی» ثقةالاسلام کلینی نیز از چند پاورقی تجاوز نمیکند، اما بسیار روشنگر است. او در ذیل احادیث مربوط به بداء، مشیت و اراده، سعادت و شقاوت، قضا و قدر، خیر و شر، جبر و اختیار، ایمان و هدایت، سرشت و طینت، میزان مسئولیت در دعوت و ارشاد، حب خدا و… پاورقیها و نقدهای خود بر اصول کافی را درج کرده است. این تعلیقات حاوی نکات غنی فلسفیاند استاد علامه در تعلیقه نوشته: سخن مجلسی و صدوق – رحمت خدا بر ایشان – هر دو شگفت آور است، زیرا ظاهر روایت آن است که استطاعت به معنای دایر میان مردم، مراد است که معتزله آن روزگار میگفتند هر کار مستند به استطاعت و قدرت بنده است بی آن که خداوند در آن صنع و نقش داشته باشد و یا ممکن است مراد از استطاعت، تحقق آن قبل از فعل باشد که اشاعره منکر آن بودند و در این صورت روایت از روی تقیه صادر شده است.
از تعلیقات علامه بر اصول کافی
الحدیث: زرارة بن اعین از امام باقر یا امام صادق (ع) به روایت کرده که فرمودند:
ماعبدالله شیء مثل البداء؛ خداوند با هیچ چیزی همانند اعتقاد به بداء پرستش نشده است.
طباطبایی: بداء از صفات و خصوصیاتی است که گاهی اعمال و کارهای اختیاری ما بدان موصوف میشوند از این جهت که آن کارها از روی علم و آگاهی و اختیار از ما سر میزنند چون هر کاری از کارهای اختیاری که ما انجام میدهیم برای مصلحت و فایدهای است که انگیزه ما در انجام آن نوع کار است همان مصلحت و فایدهای که ما از آن آگاهی یافتهایم و به سبب آن دست به انجام آن کار زدهایم. پس ممکن است ما از یک مصلحت و فایدهای اطلاع پیدا کنیم و بخواهیم کاری را که متضمن آن مصلحت و فایده است به جا آوریم سپس از یک مصلحت و فایده دیگری که بر خلاف مصلحت و فایده نخستین است مطلع و آگاه شویم و تصمیم ما در انجام آن کار عوض شود، آنگاه میگوئیم: بداء حاصل شده که ما چنین کنیم، یعنی این چنین برای ما روشن شد بعد از آنکه از ما پنهان بود.
پس بداء از نظر لغوی به معنای ظهور و آشکار شدن و در اصطلاح کلامی ظهور و پیدایی عمل و کاری است که به علت خفا علم به مصلحت بر ما پوشیده و پنهان بوده است. بعداً در استعمال واژه بداء توسعه قائل شده و آن را بر هر عمل و کاری که در ظاهر انجام خلاف آن متصور بوده است، اطلاق کردهاند. ناگفته نماند که هستی هر موجود و وجود هر یک از موجودات و پدیدههای جهان خارج، گاهی نسبت داده میشود به مجموع علت نامهاش که با تحقق علت تامه، به طور قطع نبودن آن موجود و پدیده محال و ناممکن است به عبارت دیگر در این صورت است که هستی آن پدیده واجب و ضروری بوده و تحققش قطعیت پیدا خواهد کرد.
و گاهی هم پدیده و معلول را به برخی از اجرای علتش نسبت میدهیم و یا به عبارت دیگر فقط به مقتضی آن نسبت میدهیم. در این صورت پیدایی آن موجود و هستی آن پدیده در پرتو آن مقتضی، موقوف بر وجود شرطی و عدم مانعی خواهد بود، یعنی اگر علاوه بر آن مقتضی، شرایط دیگر موجود و موانع مفقود بودند و علت تامه پدیده تحقق یافت آن پدیده هستی پیدا کرده و پدیدار خواهد گردید و وجود و هستیاش ضروری و واجب خواهد بود، ولی اگر شرایط موجود نبودند و یا موانعی در میان بودند در این جا، اثر مقتضی خنثی و مانع تأثیر خود را خواهد گذارد و آن پدیدار نشدن موجود است.
در این جاست که بداء صدق میکند، چون این رویداد خاص وقتی که وجود و تحققش به مقتضی خود نسبت داده شد آن مقتضی که با وصف تحقق آن، آن حادثه و رویداد پدید نیامد، رویدادی است که از علت آن خلاف آنچه معمولاً ظاهر میشود، پدیدار شده است.
و معلوم است که علم خدای تعالی به موجودات و رویدادهای جهان، مطابق وجود نفس الامری آنهاست، پس یکبار علم خدای متعال به اشیا در رابطه با علل تامه آنهاست در اینگونه علمی بداء راه ندارد، ولی گاهی علم خدا به اشیا از جهت مقتضیات آنهاست که تأثیرشان موقوف بر وجود شرایط و فقدان موانع است و اینگونه علم ممکن است در صورت فقد شرطی و یا وجود مانعی خلاف آنچه انتظار بروز و ظهورش بود، پدیدار شود. و مراد از آیه: «یمحوا الله ما یشاء و یثبت» یعنی خداوند هر آنچه را که بخواهد محو یا اثبات میکند، همین معناست.
***
برای مطالعه دیگر قسمتهای پرونده «مواجهات و جدلهای فلسفی» به این نشانی بروید.
نظر شما